محری : دكتر منصوری لاريجاني

میهمان : استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی

بحث ما براساس كتاب ارزشمند استاد دفتر آيت عشق بود . مباحثي پيرامون عقل، عشق وديدگاه بزرگان حكمت وعرفان دراين عرصه صحبت شد وبعد ازاين هم ازانديشه اين بزرگواران استفاده كرديم . مثل عين القضات همداني وكتاب سوانح شيخ احمد غزالي،محمد غزالي، ابن سينا،شيخ سهرودي واين جلسه ازمحظر استاد بهره مي بريم. يكي ازچيزهايي كه خيلي درآثار اين بزرگان مخصوصا دركشف المحجوب ابو يعقوب سجستاني قابل توجه است بحث تنزيح خداوند است. اينها مي گويند آن تصوري كه انسان ازخدا دارد درزبان انسان وكلام انسان جاري است اينها را بايد شستشو داد. اينها آن نيست كه خدايي نيست كه آنها مطرح مي كنند. يعني درتعاليمشان اين تصور است ازخدا كه درانسانها وجود دارد ازذهنشان پاك كنند. اين به يك معنا درواقع دروادي تنزيح مطلق گرفتار شدند .يعني خدا را آنچنان پنهان كردند.يعني شايد خود حافظ هم متاثر ازهمين انديشه باشد.استاد اين مي تواند با اصلي كه جلسه قبل فرموديد مطابقت داشته باشد.؟ مهمان دكتر ابراهميم ديناني: دقيقاً‌همين مسئله تنزيح ودرمقابل آن تشبيهوبهتر است بگوييم كه مسئله تنقيح و تشبيه هم يكي ازمسائل بسيار پيچيده وبسيار دقيق وظريف درعالم توحيد است. درهمه اديان واتفاقاً كاملا مرتبط با همين مسئله ظاهر وباطن ومسئله تعبير ظاهر است. خداوند تبارك وتعالي كه مبداء هستي واصل هستي است واصل توحيد واصيل ترين اصل درهمه اديان الهي است. وهمه پيامبران براي احياي كلمه توحيد آمدند. ما اصلي مهمتر از اصل توحيد نداريم.يعني يگانگي پروردگار. يگانگي پروردگار مسلتزلم شناخت پروردگار است.موحد كسي است كه خدا را بشناسد ومشرك كسي است كه خدا را نمي شناسد. و به همين جهت كه نمي شناسد درمقام انكار برمي آيد. اتفاقاً‌انكار نتيجه نشناختن است. اما همه حرفها درهمين جا است كه شناختن حق يعني چه؟ خيلي مسئله مهمي است. يكي از ظريفترين مسائل است كه يكي ازآن مسائل ظاهر وباطن كه عرض كردم ظريف ودقيق است ولحظه اي غفلت به انحراف كشيده مي شود وانسان ممكن است فرو برود اين همه به همان اندازه باريك است. تنزيح ازكلمه نزحه ونزاحت است. يعني پاك بودن. تشيبه يعني يك چيزي شبيه چيزي ومانند داشتن. تنزيح يعني چيزي كه هيچ شبيه ندارد و هيچ مانندي ندارد و با هيچ چيزي نمي شود آن را شناخت.ودر يك كلمه خود قرآن گفته كه ليس كمثله شيء. خدا آن چيزي است كه ما نمي توانيم درباره آن چيزي بگوييم. بعضي ازانديشمندان بيشتر به جنبه تنزيح فكر مي كنند. آنهايي كه خيلي عقلاني فكر مي كنند بيشتر تنزيحي هستند. مثلا افلوطين بيشتر الهيات تنزيحي را ترويج مي كرده. دراسلام هم همين طوراست. ابويعقوب سجستاني يك مرد منطقي است . خيلي منطقي است ويك منطقي تواناي بي نظيري است درجهان اسلام كه همانطور كه عرض كردم افكار منطقي او مورد غفلت واقع شده. اصلا بي نظير است. چون خيلي عقلاني است توحيد آن بيشتر جنبه تنزيحي دارد. يعني آن چه كه نيست. ما خدا را به آنچه كه نيست مي شناسيم يعني به تصور ما نمي آيد. يعني آن چيزهايي كه نيست. خدا آن چيزهايي است كه ما مي دانيم آنها نيست.اينها را مي گويند تنزيح . اگر تنزيح مطلق باشد مشكل ايجاد مي كند . كارشناس: ما مي دانيم خدا را ولي به آنچه كه وصف مي كنيم مي گوييم نيست يا كلا مي گوييم.؟ مهمان: نه مي دانيم كه هست اما چگونه است ،كيفيت هستي او چگونه است اينها را نمي دانيم. اما اين چگونه هستي هيچ چيزي درباره آن نمي دانيم. اين تنزيح است. تشبيه اين است كه مي دانيم وخيلي چيزها را هم مي دانيم. رحمانيت اورا مي دانيم ،مالكيت او را مي دانيم ،قيوميتش را هم مي دانيم. آنها كه بيشتر جنبه عقلاني دارند بيشتر فيلسوفان عقلاني مسلك بيشتر جنبه تنزيحي هستند.متكلمين بيشتر جنبه تشبيهي هستند. اما نكته اينجاست كه هردو خطر ناك است. اين نماز هم شما را بين تشبيه وتنزيح نگاه مي دارد. اگر تشبيهي محض باشي خدا را تشبيه مي كني. مثلا مي گويي كه من مي دانم مالك يعني چه ولي خدا مالك قوي تر است. اينها كم است. اگر اين طور بگويي خدا را شبيه موجودات ديگر دانستي ،يك كمي قوي تر.اگر تنزيح بشوي مي گويي كه به هيچ چيز شبيه نيست اصلا ما هيچ چيز نمي دانيم. هم تعطيلي است وهم حد قرار دادن.يعني درزمان نيست درمكان نيست . اين نيست حدود است هم خدا را محدود كرديد وهم عقل را تعطيل كردي ازفهميدن.پس بايد درحين تشيبه تنزيح بود ودرعين تنزيح تشبيه.ضمن اين كه خدا را ما به مهرباني مي شناسيم بلا فاصله مي گوييم اما ازاينها خيلي بالاتر.پس بالاتر كه مي گويي هم تنزيح مي كنيد درعين حال نفي هم نمي كنيد. ما بايد فكرمان نوسان داشته باشد بين تنزيح وتشبيه . نوسان يعني هم خداوند سنخيت دارد با هستي وهم ازاين سنخ نيست يعني بالاتر است. اين جريان بين تشبيه وتنزيح است. اسماعيله به علت اين كه يك مقداري عقلي مسلك بودند ازجمله خود ابويعقوب سجستاني خيلي تنزيحي است همه آنها هم مثل ابويعقوب سجستاني نيستند ،ناصرخسرو هم تنزيحي است. اينها يك مقداري جنبه تنزيح را غلبه دادند البته اين هم يكي ازمشكلات است. بعضي ها مثلا اشاعره تشبيحي بودند كه آنها صفات زائد برخدا قائل شدند .معولا اسماعيله بيشتر با اشاعره درگيري داشتند ودرست نقطه مقابل آنها بودند.هردو غلط است . نه تنزيحي محض درست است ونه تشبيهمحض . كارشناس: يكي از بزرگاني كه پا به اين عرصه گذاشت كه بالاخره مشكل تنزيح وتشبيه را حل بكند جناب محي الدين است.اين بزرگوار بحث قوم نوح را پيش مي كشد ومي گويد كه قوم نوح صفت حال آنها تشبيه بود اما حضرت نوح زبانش تنزيحي بوده يعني دعوتش تنزيحي بوده . يعني درمقابل دو تا چيزي كه مقابل هم است. استناد مي كند به آيه قرآن .بعد مي گويد كه علت اين كه قوم نوح ازآن فرار مي كردند به اين علت بود كه زبان آنها زبان تشبيهبود. حتي مي گفتند كه ما اين بتها را نمي پرستيم . چه طور ما مي آييم اينها را كافر مي دانيم. يا گفتند اين بتها شفيعان ما هستند.بعد مي گويد كه پيامر بود چون انسان كاملي بود ليس كمثله شيء دراو جمع شده . مهمان: علت اين كه قوم نوح تشبيحي بودند وبه تنزيح راه نداشتند طبعاً حضرت نوح بايد آنها را با تنزيح آشنا مي كرد. اگر خود حضرت نوح هم با تشبيه آنها هماهنگ مي شد به تنزيح راه نداشتند وبسته شدن راه تنزيح يك خطر است. اما اگر حضرت نوح ا زحضرت ختمي مرتبت كاملتر بود يك مقدار تشبيحي مي گفت ويك مقدار تنزيحي .يعني جمع بين اين دو مي كرد شايد راه بهتري بود. به هر صورت حضرت بوح درمقابل تشبيه باطب آنها چاره اي نبود جز اين كه به تنزيح دعوت بكند چون اگرهمان تشبيه آنها را تكرار مي كرد ومثل آنها تشبيحي مي شد كه راه تبليغ بسته مي شد. اما اين دعوت كاملتر دراسلام است درحضرت ختمي مرتبت است و همه آيات توحيدي قرآن كريم مرتب نوسان دارد بين تشبيه ونتزيح كه كاملترين آن ليس كمثله شيء است كه هيچ شبيهي مثل خداوند ندارد. شما اگر معناي اين صفات را درخلق ندانيد درخالق هم نميدانيد. خداوند را از طريق صفات بايد شناخت اصلا مسئله صفات جنبه تشبيحي دارد. آنهايي كه خيلي تنزيحي هستند منكر صفات هستند. اشاعره تشبيهي محض هستند به آنها مي گويند صفاتيه كه هم براي خداوند صفات قائل هستند وعجيب است كه صفات را زائد برذات مي دانند. درنهج البلاغه حضرت امير اين مسئله را حل كرده ازآن طرف هم صفات خدا را ذكر مي كند وهم ازآن طرف هم مي فرمايد كمال الاخلاص نفي الصفات.حضرت امير نمي خواهد بگويد كه خداوند اصلا صفت ندارد مي خواهد بگويد كه صفت زائد برذات ندارد. اين درواقع راه متوسطي بين تشبيه وتنزيحي است كه مولا امير المونين درنهج البلاغه آورده.پس هم اشاعره راه انحراف رفتند كه واقعاً صفات را نمي شود زائد برذات دانست وهم بعضي ازمعتزله راه افراط پيمودند وتنزيحي محض شدند وحتي آدمي مثل قاضي سعيد كه تنزيحي محض بود وقبل ازاسلام مثل افلوطين تنزيحي محض بودند. راه درست راه متوسط وميانه بين تشبيه وتنزيح است. خدا هم داراي صفات است اما نه به آن گونه كه ما مي پنداريم. كارشناس: ابويعقوب سجستاني مي گويد كه راه حل مشكل تشبيه وتنزيح مي گويد كه اين علمش را بايد خدا بدهد كه علوم حقيقي در خزانه غيبي خداوند است. تنها كساني مي توانند ازآن بهره مند شوند كه خداوند ‌آنها را برگزيده باشد. انسان پاكيزه لايق دريافت علم غيب است. مهمان: همين نكته نشان مي دهد كه خود ابويعقوب سجستاني تنزيحي محض نيست.اين به عظمت مسئله اشاره مي كند ومعلوم مي شود كه تنزيحي محض نيست.يعني درحين تنزيح تشبيه را هم مي بيند ولي اين علم را نسبيه ازلي مي داند ومي گويد كه خداوند كمك كند كه انسان انحراف پيدا نكند. انحراف اسماعيله به عنوان يك فرقه بعدها شروع شد.من ابويعقوب سجستاني را شخص منحرفي نمي بينم. من حتي ناصرخسرو را شخص منحرفي نمي بينم .اين انحراف وقتي شد كه يك اشخاص جاهلي آمدند اشخاصي كه وارستگي نداشتند وحكمت نداشت واينها را كج فهميدند وبعد هم رفتند دردستگاه قدرت وحرفهاي نامربوط زدند وبعد كم كم به جايي رسيد كه القاي شريعت كردند . انحراف ازاينجا شروع شد. كارشناس: ابويعقوب سجستاني مي گويد كه عقل دردرجه اول ميزان وميعار حقيقت است. پيامبران درمراتب عقل وارد شدند ومخاطب آنان عقول بشراست. مهمان:عقل گرايي بسيار پسنديده اي دراينها بود.اگر عقلانيت نبود ما معارف قرآن را چه طور مي توانستيم بفهميم.عقل است كه معارف قرآن را مي تواندبفهمد. اينها به اين نتيجه رسيده بودند كه ازراه عقلانيت بهتر مي توانيم وحي را بفهميم .بهتر مي توانيم با معارف قرآن كريم آشنا شويم.آدم غير عاقل نه مخاطب است ونه مكلف. عقلي كه قرآن كريم تصحيح مي كند و دعوت مي كند به عقلانيت تعقل مرتب قرآن كريم ما را به عقلانيت دعوت مي كند وتفكر. عقلي است كه خالص باشد وگرفتار اوهام نباشد. يك وقت عقل كل داريم كه عالم را اداره مي كند عقل خداوند عقل اول است و عقل اول خطا نمي كند.عقل انسانها به علت اين كه دربدن انسان فعال است وبدن انسان هزار اشتهاي نفساني دارد كه سهروردي اسمش را عقل سرخ گذاشته كه درجنگ با شهوات است.گاهي دچار انحراف مي شود اما اگر عقل را از شواهد پاك كرد كه خيلي سخت است پاك عقل عقل ازاوهام كار سختي است وسلوك مي خواهد .عقل با سلوك مي تواند پاك شود. شخص سالكي كه بتواند عقلانيت خود را شهوات و نفسانيات پاك بدارد خطا نمي كند.