خلاصه متنی از برنامه معرفت - كيفيت نزول وحی
محری : دكتر منصوری لاريجاني
میهمان : استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی
بحث ما پيرامون عقل و وحي از ديدگاه عين القضات همداني بود كه در محضر استاد به بيان لطايف و ظرايف عقل و وحي در جلسه پيش پرداختيم. اما وعده كرديم كيفيت نزول را اين جلسه پي گيري كنيم. عبارتي از عين القضات: انا انزلنا الي الكتاب با آياتي از اين قبيل مي گويد كه : نشان مي دهند كه نزول وحي دفعي و ناگهاني است. اين قبيل آيات نشان مي دهد پيامبر ما حضرت محمد(ص) ناگهاني به دريافت وحي دعوت شده است. خيلي عجيب است اينجا قرب خدا با محمد(ص) مطرح است نه قرب محمد با خدا. خيلي تفكيك اين دو لذا مي فرمايد كه: ايشان نشان مي دهد كه گزينش پيامبر هم از طرف خدا است. كه پيامبر ما ناگهاني به دريافت وحي دعوت شده است. در كيفيت نزول ادامه مي دهد كه پيامبر به افق علاء دعوت مي شود. اين متن چقدر تبحر دارد در درك ظرايف آيات قرآن. يعني الهام مي گيرد از خود آيات. سپس به قوسين دعوت مي شود اينجا ايشان افق علاء را من ديدم عبارت طولاني نتيجه اين مي شود كه افق علاء را قرب مي گيرد.
استاد: همين طور كه خوانديد عبارت را نكته هايي در اين عبارت بود كه هر كدام نيازمند وقت بسيار زيادي براي توضيح دادن دارد. به خصوص جمله اي كه قرائت كرديد كه اينجا قرب خداوند بود با حضرت محمد و نه قرب حضرت محمد با خدا. همه ي عرفا به قرب نوافل و قرب فرايض اشاره كردند و ظاهراً ما در اين مورد صحبت كرديم و آن را ديگر تكرار نكنم. اما به اين نكته بپردازم و اين جمله را باز كنم كه اينجا قرب خداوند بود و حضرت محمد(ص) و نه قرب او به خداوند. چنانكه مي دانيد مسئله ي خلقت و آفرينش و صدور فيض از باري تعالي كه عالم فيض حق تعالي است به تعبيرات مختلف. پيدايش كثرت از وحدت، صدور فيض از منبع فيض، ممكن با واجب و... اين ها تعبيراتي است كه هر قومي خواستند كثرت را به وحدت و عالم را به مبداء ربط بدهند. متكلمان از خالق و مخلوق صحبت كردند و حكما از ممكن و واجب صحبت كردند. اين ها همه تعبيرات است و هر كدام از يك نوعي نگاه كردند حكماي اسلامي چنان كه مي دانيد آن هايي كه اشراقي هستند و كيفيت صدور عالم هستي و يا حتي وحي را خود آدم هستي را تكويناً و وحي را تدويناً اين ها هر دو نظامش يكي است. به سلسله مراتب تنظيم كردند اولين صدر عقل است. عقل كل بعد نفس كل ، فلك ، جسم و حي اولا. اما به هر صورت ترتيبي دارد و فيض از بالا به پايين مي آيد و طولي است و هر چه به بالا برويم گسترده تر است تا مي رسد به عالم ماده كه عالم بسته و محدودي است و جسم است و صورت و تحولات. اين جريان فيض بوده خود مولانا هم حتي بين حرف حكما اشاره مي كند. كه عقل اول راند بر عقل دوم اشاره بر اين سلسله نزولي فيض است. اين عين القضات حرف تازه اي دارد حرفي است كه با همه ي حكما تفاوت دارد و در برابر آنها مي ايستد و در برابر همين شعر مولانا نيز جور در نمي آيد. مي گويدكه: اين ترتيب نزولي فيض از بالا به پايين در واقع به شكل هرم ترسيم كردند. عين القضات مي گويد نه اينكه خطا است بلكه در حد كفر است. آن وقت از كجا اين حرف را مي زند به يك آيه اي از قرآن تكيه مي كند. اين معيت را معني مي كند مي گويد خداوند با شماست البته موجودات هم با خدا هستند. اگر خدا با همه ي موجودات است همه موجودات هم با خدا هستند اما اين دو معيت با هم تفاوت دارند و اينجا است كه خيلي سخت است فهميدن. عقلي كه در زمان و مكان گرفتار سخت مي تواند ادراك كند. معيت حق تعالي با همه ي موجودات يكسان است چنين نيست كه به يكي نزديك تر و به ديگري دورتر باشد نسبت خود خدا با همه ي موجودات خدا به يكي نزديكتر نيست به يكي دورتر . نسبت او به همه موجودات معيت قيومي است و آن مساوي است اما معيت يعني با موجودات بودن اين معيت قيد نمي شود براي حق تعالي دركش اينجا مشكل است اينكه خدا با همه موجودات است و غير آن موجودات را به خود نمي گيرد. توجه كنيد نكته همين جا است خدا ضمن اينكه با همه ي موجودات است اما قيد پيدا نمي كند. به اطلاق خودش به غيرمتناهي بودن خودش، به قيوميت خودش، به وجود وجودي خودش واقعي است. ضمن اينكه با همه هست مقيد به هيچ قيدي نمي شود.اما معيت از اين طرف هر موجودي با حق نيست هيچ موجودي اگر با حق نباشد اصلاً نيست. اگر يك لحظه هر موجودي را از عرش تا فرش، از فرشته مقرب تا موجودات ريز اگر معيتش را با حق صرف نظر كند و بدون حق است مساوي با نيستي است. نبودن هر موجود امكاني با حق مساوي است با نيستي. بنابراين معيت از اين طرف معيت موجودات با حق معيتي است كه اين معيت يك قيدي است يعني تأيين پيدا مي كند و به اين شكل ظاهر مي شود يك مورچه با حق در ارتباط است و ارتباط او اين است كه شكل مورچه اي است. تعين آن اين است كه هر موجودي كه هر چه بزرگ باشد و هر كوچك معيتش با حق همين تعييني است كه با حق دارد. پس معيت دو سره است. در اين ترتيب كه عين القضات تصوير مي كند در جهان هستي ترتيب نزولي يعني ترتيب طولي نيست خداوند با همه يكسان معيت دارد و به همان آيه و هو معكم تكيه مي كند. بنابراين در نزول وحي هم همين طور است وحي وقتي كه مي آيد تأيين پيدا مي كند ولي آن با پيغمبران هست ولي هر پيامبري به اندازه ظرفيت وجود خودش است از آن طرف تأيين است ظرف است، قالب است و هر پيغمبري به اندازه ظرفيت وجود خودش از آن بهره مي برد نه بيش از آن. حضرت موسي به اندازه عين ثابتش و حضرت عيسي به اندازه عين ثابتش و حضرت محمد كه عين ثابتش خيلي گسترده است و حضرت حق تعالي با همه ي اينها است هم در نزول وحي و هم در كل عالم تكوين. پس اين معيت آن چيزي است كه عين القضات در همه عباراتي كه شما خوانديد رويش تأكيد مي كند.
كارشناس: مي توانيم بگويم همان صاحت عبوديت ايشان مطرح مي كند صاحت بي انتهاي پيامبر را نشان بدهد؟ ميهمان: عميقاً همين طور است يعني پيغمبر از آن طرف كه وصل است آن تعيين آن متفاوت است و آن چيزي كه بايد نزول كند در صاحت قدسي آن چيزي كه قرار بوده بيايد آمده است. در اين نزول كه مقام نبوت حضرت ختمي به ميزان ولايتش هم است. اين را بارها عرض كرديم كه ميزان و سير نبوت هر پيغمبر به اندازه ولويت اوست و حق تعالي است. يك جمله اي دارد مرحوم آقا علي مدرس زنوزي كه انسان كامل كه حضرت مولا اميرالمومنين است يك تعبيري ايشان به كار برده مي گويد كه تجلي تمام ذات و تمام تجلي دو ذات. فرق اين دو جمله اين است كه تمام تجلي ذات و تجلي تمام ذات. يعني همه ي آن چيزي كه بايد ظهور كند ظهور كرده و چيزي پنهان نماده است و تمام ذات تجلي كرده و تجلي تمام ذات و تمام ذات در تجلي اين ظهور مولا اميرالمومنين و نبوت حضرت ختمي مرتبت. كارشناس: پس عبارت عين القضات هم اين مرد بزرگ هم همين مفهوم را مي رساند. تنها صاحتي كه قابليت دريافت افاضات غيبيه حضرت ربوبيت را دارد در تمام تجلي ذات حقيقت محمد(ص) است. خيلي عجيب است كه انسجامي وجود دارد كه از ابتدا به دنبال اثبات اين حقيقت است تمام مقدمات پايه گذاري مي كند براي بيان اين مطلب. لذا مي فرمايد كه به همين خاطر كنيه پيامبر ما عبدالله است و در نماز هم مي خوانيم اشهد ان محمد عبده و الرسوله در واقعيت پاسخ بسياري از شبهات امروز مااست. بعضي ها مي گويند آن چيزي كه از مكمنه ي خير نازل شد اين آمد و با فهم و ذهن و خيال و درك خود پيامبر آميخته شد و آن چيزي كه از پيامبر حاصل شد وحي خالص نيست با ذهن و دريافت پيامبر هم آميخته شده است. لذا ما دين خالص نداريم و دين نبوي داريم. آن چيزي كه عين القضات دنبال آن است من براي اينكه اين شبهه پيش نيايد مي خواهم بگويم كه صاحت عبوبيت فرا دست فهم و عقل و ذهن و خيال و حتي عقل پيامبر است اين را شما قبول داريد استاد؟
استاد: آقاي لاريجاني بگذاريد توضيح بدهم كساني كه تحت عنوان روشنفكران اين مطلب را مطرح كردند. اين مطلب هم درست است و هم اشاره دارد به نافهمي افراد در درك مطلب. اين خيلي دقيق است اين كه از عقل و خيال پيغمبر سخن مي گويند سخن نادرستي نيست وحي در عقل پيامبر آمد و حتي در خيال او آمده حتي در حسش. وحي عبور كرده از مكمن غيب از عقل خاتم الانبيا، در خيال خاتم الانبيا، حتي در چشم و گوش تا اينجا حرفي نيست. يك اما بزرگي اينجا است كه فكر مي كنند خيال بشري است، حس ؛ حس بشري است يعني حس و خيال و عقل پيغمبر عقل الهي ، خيال الهي، و حس الهي است و نه تنها اين را كه گفتم دست او دست خدا است. توجه كنيد چشم او چشم خدا است و گوش او گوش خداست و اينها را كه عرض كردم نه شعر است و نه استعاره بعضي ها فكر مي كنند سمع او سمع الله و... و حتي عين حضرت امير(ع) اينها را بعضي ها به مجاز تعبير مي كنند مجاز نيست يعني زبان، زبان خداست. همان قرب فرائض و قرب نوافلي كه با شما صحبت كرديم. اشاره به همين بود كارشناس: خوب استاد بحث به جاي زيبايي رسيد بيان اين بود كه جناب عين القضات معتقد است كه پيامبر يك صاحت پيامبرانه دارد كه نامش عبوديت است حتي با تنبيه. سوال اين بود كه پيامبر در اين صاحت. ما فراتر از بحث فرائض و نوافل برويم مي فرمايد: بالاي قرب فرائض و نوافل است اين مقام مخصوص صاحت پيامبرانه رسول اكرم(ص) است در اين صاحت پيامبر از قيد همه چيز حتي خودش رها مي شود و اين صاحت عين حق است. سوال حقير اين بود كه در صاحت عبوديت پيامبر من برداشتم اين است كه ايشان مي خواهد دو چيز را تفكيك كند كه پيامبر وحي را با اين صاحت دريافت مي كند و بعداً فهم و خيالش و مراتبي كه حضرت عالي فرموديد رعايت مي شود مراد مقام دريافت وحي است اين صاحت آيا غير از صاحتي است كه پيامبر به عقل و فهمش رجوع مي كند ايشان معتقد است كه اين گونه است يعني پيامبر اين وحي را مي گيرد دوباره عقلش و خيالش را درگير اين پيام مي كند خودش از همه كس محتاج تر است. اين بيانش اين است ميهمان: خوب معلوم است. گرفتن، گرفتن از حق است آن لحظه اي كه عنانيت ديگر نيست بشيريت منتفي است. استهلاك است. ايراد اين است كه ما قرب را كم مي توانيم بفهميم
كارشناس: و در اين صاحت عبوبيت كه كل آن عبوبيت تحقق پيدا مي كند و عبوديت نسبت به ربوبيت خال است كه وصف آن در بيان نيايد. و عبوديت نسبت به ربوبيت لاتحين است. كل همه اين آيات در شأن شب معراج پيامبر است پس وحي به صاحت عبوديت پيامبر نازل شد پس مقام عبوديت قبل از رسالت است كه مي خوانيم اشهد ان محمد عبده و رسوله. در صاحت عبوديت حتي پيامبر دريافت كننده نيست. بلكه عين وابستگي به نزول وحي و تابع آن است هر چه هست در آن مقام حق است. ميهمان: حتي آن مقام رويت هم اينجا درست مي شود. شعري از گنجوي: ديد پيامبر نه به چشم دگر بلكه به اين چشم سر يعني اينجا مقام استهلاك است و عبوديت هيچي باقي نيست جز ربوبيت. يعني فاصله برداشته مي شود اين باز در كلمه معيت است يعني مي گويد فاصله نيست و اين مطلب كه فاصله نيست عبوديت كل ربوبيت است. همه چيز صدا حق است و در واقع حتي گيرنده حق است. گوينده و گيرنده حق است. يك طنين حقاني است يعني صداي حق است و گوش و حق. و اين آيه را تفسير دارد مي كند. يك جايي يادم مي آيد كه خود عين القضات گفته ما هميشه بين سر و علن هستيم. يك پنهان داريم و يك آشكار. ايشان مي گويد پنهان براي هميشه پنهان است و آشكار براي هميشه آشكار است. سر براي هميشه سر است. علن براي هميشه علن است خوب اگر سر براي هميشه سر است و علن هم همين طور ارتباط چه مي شود و آن تحول حال است اين سالك است كه به مقام سر مي رسد و سر آشكار مي شود براي آن. يعني در مقام علن بماند هيچ وقت به مقام سر نمي رسد و اگر در مقام سر باشد به علن نمي رسد. يك تحول است و اين تحول در اين قدم است. احمد تا احد يك ميم فرق است همه ي عالم در آن يك ميلم غرق است. اين ميم را از وسط احمد بردار احد مي شود و آن ميم امكان است. اگر اين ميم را برداري سر و علن يك چيزي مي شود و تفسير آن خيلي سخت است و عين القضات هم به زيبايي خلوتي داشته و سلوكي داشته و توانسته به زيباترين وجه اين مطالب را هم بيان كند حتي به زبان فلسفه گفتن اينها خيلي سخت است. و كسي رياضت فكري نداشته باشد نمي تواند. كسي كه مدتها اهل تحمل در مقولات عقلاني نداشته باشد و صفاي نفس هم نداشته باشد دركش يك مقدار سخت است. همه غيرمتناهي را در متناهي مي فهمد. مطلق را در مقيد مي فهمد. لامكان را در مكان. اين مشكلات ايجاد مي كند. دركش انصافاٌ سخت است.
كارشناس: بسيار زيبا فرموديد استاد و بسيار جالب.
از ويژگي هاي ديگر صاحت او عبوديت اين است كه پيامبر (ص) صرفاً صاحت پيامبرانه دارد و عقل و ذهن و خيال او در اين مقام و دخالتي ندارد. وحي با همان صاحت آسماني خودش از زبان او جاري مي شود. به عبارت ديگر وحي سخن حق تعالي است كه در زبان پيامبر كه عين اوست جاري مي شود كه در بيت ديگري مولوي گفته گرچه قرآن از لب پيغمبر است هر چه او گويد كه او حق نگفت كافر است. كساني كه از لطافت دارند كه اين پيامبر در اين مقام از هواسخن نمي گويد او پر از خدا است. براي اينكه ما اطمينان عقلي پيدا كنيم كه آنچه پيامبر آورده از او بوده است. اين به سوالات ذهني عزيزان پاسخ مي دهد. ميهمان: مردي است كه در صاحت نبوت خيلي عميق پيش رفته است. مادامي كه در گرفتار مطالب است و به لطائف سر نرسيده و درك سر مطلب را نمي تواند درك كند و ايشان يك صفائي داشته و يك استعدادي خداوند به او عطا فرموده كه توانسته به نحو زيبا اينها را بيان كند. گوش هاي انسان بايد شنوا باشد آدم هايي هستند كه گوششان كر است و اين ندا به گوششان فرو نمي رود.
كارشناس: همان طور كه امام سجاد فرموده است: كسي كه عاقلانه به چشمش، گوشش، حسش، زبانش، دستور نداده به حقوق اينها هم خيانت كرده است. خيلي عجيب است
استاد: مادامي كه چشم به عقل وصل نباشد خطا مي بيند گوش اگر به عقل وصل نباشد خطا مي شوند و همين گونه بقيه ي اعضا. اگر اين ارتباط كسرت به وحدت قطع بشود پريشان گويي، پريشان شنيدن، پريشان حس است. كارشناس: براي كشف سر ولايت با نردبان حقايق قرآن بيا بالا. تعجب مي كنم از اين بزرگوار كه چقدر عرفان ناب را دارد معرفي مي كند. عرفان حقيقي ما ريشه در قرآن دارد و بيان ائمه(ع). ميهمان: اين نكته را بيان كنم كه اين اشتباه بزرگي است در تاريخ ما رخ داده است بعضي ها فكر مي كنند كه عرفان ضد عقل است و عرفان را با عقل ناسازگار مي دانند. اين گوهر ناب عقل و جوهر مصفاي عقل در عرفان است. عرفان به هيچ وجه با عقل ناسازگار نيست بارها اين را گفتيم و من تذكر مي دهم كه اگر عرفا گاهي با عقل سر ناسازگاري دارند عقل گرفتار، عقل حسابگر، عقل مشغول، عقلي كه به امور روزمره مبتلا است با اين عقل ناسازگار هستند. اگر گاهي ديده مي شود كه عرفا با عقل ناسازگاري دارند عقلي است كه در امور روزمره گرفتار است. ولي عقلي كه همراه با عشق حركت مي كند و عقلي از قيود رهايي پيدا مي كند و همواره در تعالي است اين با عرفان هيچ ناسازگار نيست و جوهر و گوهر عرفان همان عقلي است كه به مااوها مي رسد.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و استاد بازنشسته دانشگاه تهران، چهره نام آشنایی برای عموم و خصوصا علاقه مندان حکمت و فلسفه است. او با برنامه معرفت که هر هفته از شبکه چهار صدا و سیما پخش می شود و همین طور با سخنرانی ها و کتاب هایش در نزد اهالی فرهنگ، هنر، علم و اندیشه چهره شاخصی محسوب می شود. مردم داری از جمله صفات بارز دکتر دینانی است؛ در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، استاد وقت خود را نه فقط با اساتید برجسته فلسفه که با مردم عادی نیز می گذراند و همان طور که سقراط در خیابان ها با مردم دوست و همنشین بود، دکتر دینانی هم بر سر مسائل فلسفی با مردم عادی هم سخن می شود و در پاسخ به سوالات شان، با طرح سوالاتی آنها را به جواب های مورد نظرش رهنمون می کند.